موسیقی و هویت | قسمت چهارم


مرزهای خطرناک: موسیقی در دل جنگ، مهاجرت و تبعید
نویسنده و پژوهشگر: ایمان هژبر – تابستان ۱۴۰۴

مقدمه: وقتی صدا هزینه دارد

در بسیاری از نقاط جهان، موسیقی فقط یک هنر یا سرگرمی نیست؛ بلکه ابزاری برای بیان اعتراض، روایت حقیقت و به چالش کشیدن ساختارهای قدرت است. در چنین جوامعی، خواندن یک ترانه می‌تواند به قیمت آزادی یا حتی جان تمام شود. مرزهای خطرناک موسیقی آنجاست که هنرمند برای حفظ صدا، ناچار به ترک خانه، وطن و حتی زبان مادری می‌شود.

موسیقی در تبعید صداهایی که وطن را پشت سر گذاشتند

مهاجرت برای هنرمند، تنها جابه‌جایی جغرافیایی نیست؛ شکستن پیوندی است که با خاک، مردم و فرهنگ ساخته بود. بسیاری از موزیسین‌های ایرانی به‌دلیل فشارهای امنیتی، سانسور و محدودیت‌های گسترده، تصمیم به ترک وطن گرفتند.
نمونه‌هایی مانند محسن نامجو با آثار کنایه‌آمیز و طنز تلخش، یا KING RAAM و یا تارانتیست که موسیقی‌شان در ایران شنیده نمی‌شد اما در تبعید توانستند هویت تازه‌ای پیدا کنند، نشان می‌دهد که موسیقی حتی دور از وطن هم می‌تواند اثرگذار باشد. با این حال، همیشه این پرسش مطرح است: آیا موسیقی تبعیدی، بدون حضور فیزیکی هنرمند در میان مخاطبان اصلی، همان نفوذ و تاثیر را دارد؟

موسیقی، ابزار کنترل یا بیداری؟

قدرت موسیقی، همان‌قدر که می‌تواند آگاهی‌بخش باشد، می‌تواند برای حکومت‌ها ابزاری جهت کنترل افکار عمومی شود. از تولید ترانه‌های رسمی برای تزریق روایت سیاسی گرفته تا سرگرم‌سازی عمدی جامعه در شرایط بحرانی—این دو روی یک سکه‌اند. تفاوت در نیت، محتوا و جایگاه هنرمند است. در مقابل این جریان، موسیقی اعتراضی تلاش می‌کند روایت رسمی را به چالش بکشد، حتی اگر بهای آن سانسور، تهدید یا مهاجرت باشد.

ممنوع‌الکاری و زندان وقتی صدا خاموش نمی‌شود

برخی هنرمندان ترجیح می‌دهند بمانند و در همان فضای محدود فعالیت کنند. اما این انتخاب، پرخطر است. مهدی یراحی با ترانه‌های اجتماعی‌اش نمونه‌ای از این مقاومت است؛ ممنوع‌الکاری و احضار به نهادهای امنیتی بخشی از مسیر او شد، اما صدای اعتراضش خاموش نماند. در دهه‌های اخیر، بسیاری دیگر نیز به همین سرنوشت دچار شدند—از لغو کنسرت‌ها تا زندان و فشارهای معیشتی.

 

سانسور پیش و پس از انقلاب تکرارِ تاریخ

سانسور موسیقی در ایران پدیده‌ای تازه نیست. پیش از انقلاب، فرهاد با ترانه «گنجشگک اشی مشی» به‌خاطر مضمون اجتماعی‌اش با محدودیت مواجه شد. فریدون فروغی هم با ترانه «نماز» تجربه مشابهی داشت. پس از انقلاب، این محدودیت‌ها نه‌تنها کاهش نیافت، بلکه شدت گرفت و بسیاری از سبک‌ها، سازها و حتی صداها (به‌ویژه صدای زنان) به‌طور کامل حذف شدند.

در پایان این بخش از مقاله موسیقی و هویت میتوان اینگونه توصیف کرد که موسیقی در مرزهای خطرناک، هم می‌تواند مشعل آگاهی باشد و هم سوختی برای ماشین پروپاگاندای سیاسی. صدای هنرمندان تبعیدی، ممنوع‌الکار یا زندانی، هرچند گاه کمرنگ‌تر به گوش می‌رسد، اما همچنان بخشی از حافظه فرهنگی مردم است. هنر، حتی در سکوت اجباری یا در غربت، راهی برای ماندن پیدا می‌کند—به شرط آنکه گوش‌هایی باشند که بخواهند بشنوند.

 

1 Comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

-- بارگیری کد امنیتی --