loading

غزل‌سرایان را با لگد از موسیقی راک بیرون بیندازیدPosted by On فروردین 5, 1399


نگاهی به بکارگیری غزل در موسیقی راک در ایران!!!

لازمه هنر سیاسی چیست؟آیا سیاست کاسبی شده است؟

هنر سیاسی به مثابه بی هنری و نبود نبوغ هنری

فرزام کریمی

منتقد/ مترجم

این چه عادتیست که یاد گرفته ایم همه چیزمان را به گند بکشیم؟

موسیقی راک به عنوان موسیقی که از دهه 40 و 50 میلادی با سانگ رایت و استایلی منحصربفرد توجه جهانیان را معطوف به خود کرد از آغاز تاکنون طبق آنچه که در غرب مرسوم بوده مولف هایی را به خود دیده است که افکار خودشان را در غالب نوشته هایی بر روی موسیقی شان پیاده میکردند از جیم موریسون تا تام ویتس تا راجر واترز تا بندهایی نظیر آناتما و وان هلن و…و از این سو اشخاص و گروه‌ها هر کدام تفکر و خط مشی فکری خود را دارا هستند, اگر به سانگ رایت های هر کدام بنگرید میبینید که جهان فکری هر کدام از یکدیگر متفاوت است.این موضوع ماحصل  مطالعه و تجربه  موزیسین است که با مرارت و پشتکار به جهان بینی خود دست یافته است و به شکلی محسوس روی نوشته ها و موسیقی اش دیده میشود,

هر چقدر که در ادبیات با مرگ مولف روبرو هستیم اما در موسیقی نظیر راک با احیای مولف روبرو هستیم.

آنچه که امروزه در موسیقی راک در ایران شاهد هستیم تولید موزیسین های مبتذل و تن پروریست که حتی به خود زحمت نمیدهند که تفکرات خود را در غالب نوشته بر روی موسیقی‌شان پیاده کنند و غزل را بر روی موسیقی راک اجرا میکنند!!!

باید در اینجا این سوال را پرسید:

بین غزل و موسیقی راک چه تناسبی وجود دارد؟

چه هنجارشکنی و ساختار شکنی با غزل رخ میدهد؟

آقایان لاف فرهنگسازی میزنند و این جریان متاسفانه از همان دهه 70 با شهرام شعرباف اتفاق افتاد هر چند که شخص شهرام شعرباف موزیسینی دارای پشتکار فراوان است و انسانی ستودنی و قابل ستایش و روی سخن من مشخصا با شهرام شعرباف نیست بلکه با اپیدمیک شدن این جریان بوده است که کار را به جایی رسانده است که رد پای غزلسرایان معاصر با غزلهای بندتمبانی و آبکی و چشم ترکن برای رسیدن به چهار حوری را در آن شاهد هستیمو تمام این امر به بیشعوری موزیسین بر میگردد,اگر ما به دنبال ترویج فرهنگ و فرهنگسازی در جهت دعوت مردم به خواندن حافظ و مولانا و سعدی و بیدل و…هستیم قطعا راهش از موسیقی راک نمیگذرد, آن هم در جامعه ای که تا مردمانش به بدبختی دچار نشوند رو به سمت فرهنگ نمی آورند,کما اینکه این مردم تاریخ خودشان را نمیدانند

و به تعبیر میلان کوندرا ملتی که تاریخ خود را نمیداند محکوم به مرگ است,

ذکر یک نکته دیگر ضروریست:

آن هم اینکه امثال حافظ و سعدی و مولانا جایگاه پدر نخستین را اشغال میکنند.

حافظ یک شاعر است نه  یک شخصیت تاریخی و از سمت وسویی هر ساله کتابهای زیادی در رد یا نفی این موضوع منتشر میشود که دیوان حافظ کاری گروهی یا انفرادی بوده است.

حافظ یعنی طبیعت مطلق

و از نظر عده ای روایت انسان و روز الست با استناد به آیه الست بربکم؟قالو بلی,

بنابراین سوال در اینجاست که:

مذهب تمام باطن و ظاهر ما را گرفته و از پررنگ‌ترین علل عقب ماندگی ایرانیان بصورت خودآگاه و ناخودآگاه است,

نمیتوانیم نشانه های آن را منکر شویم,

حتی سکولاریسم را آنگونه که باید و شاید درک نکرده ایم

وگرنه ترجیحمان بر این بود که برای حفظ حرمت همان دین و اعتقاد و باور و مرام و مسلک, دین را به مسجد و کلیسا و آتشکده و…ببریم و زندگی خود را در بطن روزگار ادامه دهیم, اگر چه ادامه این روند بنا به وجود نهیلیسم در زندگی افراد چه به صورت خودآگاه و چه ناخودآگاه منجر به فروپاشی دین میشود اما غرض از بیان این نکات این بود که آیا کسانی که به حافظ خوانی روی موسیقی راک میبالند قصد بازتولید مذهب و تصاویری مذهبی دارند؟

انسان و صحنه نخستین آفرینش؟؟؟

به تعبیر شهریار وقفی پور در پدران خفته و اشباح عروسکخانه:

حتی مولانا نسبی اشرافی داشت و باید توجه کرد:

تنها اشرافیتی که در طول تاریخ ایران توانسته دوام آورد اشرافیت روحانیت بوده است,

اگر مولوی همانند ولیعهد همسن خود جلال الدین نام گرفته بود پدرش سلطان العلما خوانده میشد, نکته ای که باید بدان توجه نشان داد از این سوست که پدر مولوی خود این لقب یا جایگاه را به او نسبت میدهد, از سویی هم خونی سلطان ولد و پادشاه وقت سلطان محمد خوارزمشاه این دعوی را به راه میندازد که وارث مشروع سلطنت خوارزمشاهیان پدر مولانا بوده است!!!و توطئه دربار باعث هجرت خاندان مولانا میشود, جلال الدین پس از پدر,مفتی یا مولوی میشود اما به نهاد سنتی فقه راضی نمیشود و تصمیم میگیرد که نهادی مشتمل از خانقاه و مسجد و مدرسه و بازار به راه بیندازد او دعوی پدری شعر فارسی را به حافظ باخته بود و همین درد همراه او سبب میشود تا او راه به این سمت ببرد, از طرفی نباید منکر مثلث شمس/صلاح الدین زرکوب/حسام الدین چلبی شد که نقش بسزایی را ایفا میکنند,

این درد پدر‌نخستین‌ شدن پدر خیلی‌ها را در‌آورده و کار را حتی به بینوایان امروزی نظیر شهیار قنبری و…هم کشانده‌است.

حال این بی‌پدران هم درد پدر‌نخستین‌شدن دارند چرا که آنها هم دعوی پدر‌نخستین بودن را به حافظ و جلال‌الدین باخته‌اند,

حال شما تصور کنید که این موسیقی راک که هیچ تناسبی با غزل و خاستگاه غزل ندارد

و مانند کرم آسکاریس در نتیجه بیشعوری موزیسین ها و عدم اگاهیشان به جان موسیقی راک در ایران افتاده است, به راستی شمایان که ژست هنجارشکنی میگیرید و ادعیه ی ساختار شکنی دارید میخواهید همان مذهبی را که ما را به عقب راند را مجددا بازتولید کنید؟این بند تمبانی های غزلسرای معاصر چه هنجارشکنی و ساختار ستیزی کرده اند؟ اینها هنوز نمیتوانند از دیکتاتوریزم قافیه ای خود را رها کنند و به قولی نمیتوانند ساده ترین مرضشان را ترک کنند حال می‌خواهند هنجارشکنی و ساختار ستیزی کنند؟ در غزل بیت اول با بیت دوم و سپس بیت دوم با بیت چهارم و پس از آن دو به دو هم قافیه  هستند, این بدان معناست که غزلسرا مدام در حال تکرار یک قافیه است و خود را مجبور میکند پای قافیه ها به تکرار بیفتد و کش بیاید که کش آمدنشان مبارک, با امید به آنکه جر بخورند و بترکند!!!

من  روی سخنم با این حمقای لای جرز مانده نیست,

من روی سخنم با موزیسین هاییست که فکر میکنند با غزلی از نوع حوری به منزل ببر حسین منزوی یا حافظ قاری قرآن یا جلاال الدین مولوی یا همان مفتی یا ابتهاج توده ای مقلد حافظ و….در حال بازتولید بیشعوری خود هستند و این مرض هم در داخل و در میان مدعیان  موزیسین راک بودن در حال تکثیرست و هم در خارج از ایران که عده زیادیشان هنوز نمیدانند اپوزیسیون سیاسی هستند یا خواننده و موزیسین, اگر روزی راننده و بالابر هم شدند تعجب نکنید بهرحال هر جا پول بدهند لخت میشوند,

نمونه اش افرادی که هنوز درک این را ندارند که تحریم ها کمر مردم را میشکند و به ترامپ نامه میزنند که آقای ترامپ بیشتر تحریم کن!!!

مهم نیست کمر مردم بشکند من از عربستان پول مفت میگیرم و خاله مهناز را مجری میکنم تا از همه تعریف کند و شاهکار ابتذال موسیقی ایران (آرش لباف) با شاهکار برو برو دیگه نمیخوامت و سایر خزعبلاتش را به عنوان داور انتخاب میکنم,مهم اینست,

بهرحال دیدید آقای کاور (سبحانی) نامه به ترامپ نوشت تا حکومت عوض شود!!!

چون ابله هنوز نفهمیده که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من و هیچ کسی جز خود مردم نمیتوانند به داد خودشان برسد, دولت آمریکا یکبار لطف کرد و دیدید چگونه سرنوشت مردم ایران را تغییر داد, از دولت آمریکا به ما رسیده و همینطور از ابلهانی که مدام نامه مینویسند و امضا میکنند و به این و آن میفرستند به امید تغییر!!! خیر شما پیشکش, شر مرسان لطفا!!!که کمرمان زیر بار تحریم شکست, شما بنشین و از عربستان پولت را بگیر,

یک روز تهیه کننده,یک روز اپوزیسیون, یک روز خواننده و موزیسین, یک روز ابرام غزل‌خون و یک روز راننده و….باش,

مردم ایران نیازی به تعیین تکلیف از جانب شما ندارند که رفیق گرگ همان روباه مکارست,

آن مبتذل دیگرشان هم که در پی ماجرای فتوا فکر میکند پخیست و لابد رهبر حزب چپ ایران!!!

آخر این ملت از مارکسیستهای چپ گرا که نه فهمی از چپ داشتند, نه میدانستند مارکسیست چیست کم ضربه خورده است حال ایشان نفش مترسک سر جالیز را بازی میکند,

آقایان نه مارکس میفهمیدند نه چپ را میفهمیدند,

در نهایت هم مفاهیم بی ربط و کمونیستی نظیر لنین بی‌همه چیز و آن جانی آدم‌کش یعنی چگوارا را با چپ مخلوط کردند و به مردم چپ قورمه سبزی شده تحویل دادند و بدین ترتیب بود که اکنون عده بیشماری تصور می‌کنند چپ یعنی لنینیسم یا چگوارا!!!! آقاجان چپ اصیل که به دنبال روشنگری و روشن زیستن است شما را به چپش نمیگیرد و اصلا قصد انقلاب ندارد, جناب چپ شده شب بود, خیال کردی صبح است و ظاهرا توهماتشان را خودشان هم باورشان شده که مثلا آخوندی در سن 90 و اندی سالگی آن قدر بیکارباشد و به روز!!! که بنشیند و چرت و پرتهای مبتذل تو را بشنود و بعد حکم ارتدادت را صادر کند!!!و با کمک چهار عدد گاگول رسانه‌ای در چهار خبرگزاری داخلی و خارجی قضیه را پر رنگ جلوه دهی که بله من حکم ارتدادم صادر شد,ما هم که نمیدانیم و فکر کن شاخ داریم!!!!

کدام نخودی آن استفتا را به دفتر فلان مرجع شیعه فرستاد و آن مرجع هم در یک پاسخ به شخص سوال کننده آن جواب را داد؟؟؟

و بعد با کمک رسانه ها آن چنان گوز را به شقیقه وصل کردی که هر که نمیدانست فکر میکرد حکم ارتداد کدام ولتر زمانه صادر شد!!!!

آقایان نه دو اکتاو صدا دارند, نه چهار نت بلدند,

کلیت موسیقی شان مبتذل و کاوری ضعیف و دسته چندم است,

آن موقع غزل میخوانند از جنس غزل های پدر پورن مدرن ایران که با خرواری از فیلمهای رابطه ضربدری اش با فاطی و شرکا او را بازداشت کردند, آن موقع ژست مبارز سیاسی میگیرد که به واقع نود و نه درصدشان اصلا نمیدانند سیاست چیست, مشتی حمالند که با رانت اصلاح طلبی از ایران خارج شده اند, انگشتهای سبز و بنفششان گواهی بر لجن بودن افکارشان است, خود آویزان از این سیستم و آن سیستم و مزد بگیر این و آنند و بی مزد شب را باید با گرسنگی بگذرانند, آنگاه دم از مخالفت با یک سیستم میزنند!!!خنده دارست,

البته به تعبیر حافظ یا رب مباد آن که گدا معتبر شود, گدایانی که تا دیروز جز گاو و گوسفند در دهاتشان ندیده بودند طبیعیست که فرنگ باید برایشان دلچسب باشد,

البته آنها تقصیر ندارند سیستمها میدانند چه کسانی را دست چین کنند!!!

گشنه ای که برای افتتاح یک کافی شاپ و خودنمایی از کرج به اصفهان میرفت و در کافی شاپ باطری گوشی اش را خارج میکرد و به بغل دستی اش که در آنجا حضور داشت میگفت اینجا بمب گذاری شده؟یا در اینجا شراب سرو میشود!!!

وضعیتشان برای قربانی شدن هم مشخص است:

از عشق و زلف یار خسته شده اند الهی لیلی به قربانتان لیلی هم نبود لونا و مونا به قربانتان!!!

اینها هنوز نفهمیده اند آنگونه که عشق ممکن است تکراری شود سیاست هم میگندد,

چرا که سیاست به دست ما تعیین نشده و نمیشود و به واسطه دست های پشت پرده جهان را به آتش میکشد,والتر بنیامین چیزی را گفته که امثال شما اصلا قدرت درک آن را ندارید و نمیفهمید چه گفته  است,تنها همان را تکرار میکنید و مانند خیل اعظم نفهم ها آن را در جهت منافع خودتان به کار میبندید وگرنه نه صدایی دارید که قابل بالیدن باشد نه توان و خلاقیت موسیقایی, مخاطبانتان هم مشتی نفهم که اگر موسیقی کلاسیک درست حسابی بشنوند و یا حتی راک و متال خوب بشنوند از واگنر و باخ وبتهوون و اپیکا و اسکورپیون و بلک سبث و لوردی و…دیگر گوششان شنیدار مزخرفات شما نخواهد بود,

سیاست جز جهانی ویران چه ساخته؟اما عشق هر چه که باشد انسان‌ساز و والاست اما سیاست کدام انسان را ساخته؟

کدام انسان را به انسان تر شدن رهنمون ساخته است؟

جز اینکه انسان را به ورطه ویرانی کشانده و ماحصل سیاست کثیف چیزی به جز فقر و نابودی نبوده‌است،

آقایان به دنبال این هستند کسی در وسط تهران انگشت در دماغش کند, آن زمان همان را یک آهنگ کنند و به مانند کم عقل ها برای مخاطب کم عقل تر از خودشان که نه تاریخ خوانده نه فلسفه میداند نه به علوم سیاسی آگاهی دارد مانند ملایان بالای منبر از اهمیت چرت و پرتهای تلاوت شده شان بنالند,

یک تکرارسطحی, بی عمق و به شدت کیج,که نه تنها در راستای مفهوم صلح نیست بلکه هدفش هم صلح نیست,

چرا که نه درک مفهوم صلح را دارند و نه جهانی انسانی را میفهمند و با تعبیر احمقانه پوپولیستی نظیر شاملو که هر جا آب را زلال میدید طعمه را درون آب مینداخت تا ماهی تر و تازه ای صید کند تنها یک نمونه قتل منوچهر شفیانی خود لکه تاریکی در کارنامه احمد شاملوست که هیچ گاه برای روشن شدن اذهان نسبت به آن پاسخگو نبود در حالیکه حکم جلب و دستگیری او توسط ساواک صادر شده بود اما چگونه شاعر ملی تان از زیر بار اتهام فرار کرد و پرونده به طرز مشکوکی توسط ساواک بسته شد و نقاط مشکوک دیگری در سیر زندگانی شاملو در بعد از انقلاب به چشم میخورد اما آنکه پیجو نیست و تحقیق نمیکند نظیر این آقایان که نامشان را هنرمند گذاشتند باید هم یک بی سواد آکادمیک نظیر شاملو را پدر شعر فارسی بخواند.

این در حالیست که اگر کسی نظیر فریدون رهنما نبود هیچگاه شاملو با فری ورس آشنا نمیشد

و تمام این نسل دیکتاتور از شاملو تا رویایی و براهنی و مابقی حال بهم زنهای شعر تمام تاثیرشان را از نسل خروس جنگی متشکل از هوشنگ ایرانی و تندرکیا و رهنما گرفتند و آقایان دیکتاتور لطف کردند مانند بی سوادهای تازه به دوران رسیده و کمونیستهای پرمدعا تا به موضوعی نو برخورد کردند از سر حسادت و بخل و بدببینی نسل خروس جنگی را که تحصیلکردگان غرب بودند را سرکوب کردند.

از این رو تاریخ نحس و لجن این ادبیات به نام مشتی دیکتاتور شوم نوشته شده است,

آقایان هنرمند لطف کنید تاریخ و ادبیاتتان را دقیق بخوانید,خواننده مورد نظر در جاهایی حرفهایی میزند که مرغ لزگی میرقصد چه برسد آدمیزاد!!!مثلا شنیده بودم شکری در مورد حسن شماعی زاده بزرگ میل فرموده بودند, خدمت این کند ذهن گرامی باید عرض کنم حسن شماعی زاده بزرگ هر چه که باشد حداقل پنجاه آهنگ ماندگار در حافظه شنیداری این ملت دارد که ملت با آن گریستند یا خندیدند و شاد شدند,

جناب پرمدعا شما چه داری؟

آیا هنوز توانسته ای حتی یک آهنگ در حافظه شنیداری این مردم ثبت کنی؟

نتوانستی و نمیتوانی,

مگر در عالم رویا و خیال, هیچ وقت کوچک ها و لمپن ها در مورد بزرگ ها نظر نمیدهند, لازمه هر چیزی در وهله اول داشتن شعورست, اما در ذهن تو و هم نسلان پر مدعایت که همچون بادی توخالی هستند آیا شعوری وجود دارد؟

این همه دعوت ملت به سیاسی نگریستن چه فایده ای داشت؟

تربیت چند تینیجر که پشت لبشان سبز نشده و دهانشان بوی شیر می‌دهد و ابتذالی به نام رپ، قرقره می‌کنند!!!

تمام این تاریخ میرزا مهدی کش و فتحعلی خان پرور و آقا محمد خان کش دیکتاتوریست, وقتی در میان یک فضای مطلقا دیکتاتور زیست میکنی آیا با موسیقی میتوان انقلاب کرد و شعور جمعی را تغییر داد؟ سرزمینی که در آن آموزش و پرورش درست وجود ندارد و آموزش از سطوح پایه دچار ایرادست چگونه میتوان به بهبود و تغییر آن امیدی داشت؟ کشوری که در آن تا به این میزان بی سوادی و فقر آمار نگران کننده ای دارد و بخش اعظمی از باسوادانش هم تنها باسوادان مدرک گرفته هستند نه باسوادان نخبه و آگاه, همه چیز به صورت ریشه ای و بنیادین مشکل دارد,

حال با موسیقی و چرندی به نام غزل میخواهیم جهان را تغییر دهیم؟

هیچ شعری جهان را تغییر نمیدهد چون جهان را رویاها نمیسازد,

جهان رویا همان جهان کذایی و بیهوده ایست که عمری ایرانیها به زیستن در آن عادت کرده اند,

دنیای شعر با تلقین یک نوع توهم و رویای کاذب که لازمه سرایش آن است و با تلقین تخیل منفی چاره ای جز درجا زدن برای انسان معاصر نداشته و ندارد آن هم در زمانه ای که در دهه شصت میلادی کالج سوشیولوژی فرانسه و کسی نظیر ژرژ باتای و مکتب فرانکفورت و افرادی نظیر بنیامین و هورکهایمر و آدورنو دست به رد خیال باطلی نظیر شعر زدند و دیگر شعر امری جدی به شمار نمیرود.اما در ایران خیل بیماران شاعر نام بسیار زیادست که این اعتیاد مخرب را ترک نمیگویند و به آن میبالند و شعر را به مانند مادر و پدرشان میدانند(این نتیجه همان تخیل مخرب حاصل شده از شعر است که مغز را به مرحله ای از ویرانی میکشاند که شعر را با زندگی یکی میکند و به مرحله ای از بیماری میرسد که زندگی را شعر میداند!!!)

در ورژنی دیگر هم با پدیده ای روبرو هستیم که خورشت قورمه سبزی از چرندیات است

پدیده ای به نام نامجو!!!!

جانوری دیلاق که خودش هم نمیداند با خودش چند چند است,

حافظ و سعدی را با سه تار و عر عرهای قجری به خوردتان میدهد و نامش را میگذارد آوانگاردیسم!!!

یک مشت جوجه چسوی هفتادی هم از بس این آشغالهای شنیداری را شنیده اند که باورشان شده است که این مزخرفات آوانگاردیسم است, هر خوراک نامرغوبی را به گوش مردم میدهند و وقتی گوش آدمی در فضایی مسموم رشد کند طبیعیست که دیگر به شنیدن همان سموم عادت میکند, برایم خنده دار اینجاست که همه چیز را با سازی که در هیچ جای دنیا ساز شناخته شده ای نیست  به خورد ملت میدهد و نامش را نوآوری میگذارد!!! مثلا سمفونی راک با سه تار!!!

مخاطب بی‌هوش و مست و ملنگ هم دنبالش نمیرود که ببیند اصلا چه سازهایی در سبک سمفونی‌راک به کار میرود!!!

چهار عربده به انضمام چهار عدد فحش و الفاظ رکیک میشود نوآوری!!! خیلی ممنون,

چرا که ما نمیدانستیم هفتصد سال است مشغول کثافت زدن به خود هستیم,

خیلی ممنون هاله‌نور گرامی که از دل جنگل درآمدی و به ما فهماندی، هفتصدسال است که در لجن زیست می‌کنیم.

در ورژنهای جدیدتر گیتارالکتریک زن کلوبهای شبانه که نه صدا دارد, نه قیافه,نه موسیقی میفهمد, سبیل کوئینی گذاشته و توهم زده کوئین است!!!یک دلقک دیگر را چند وقت پیش دیدم که خل و چل بازیها و لمپن بازیهای نامجو را با یکی از آهنگهای کوئین ترکیب کرده بود و نامش را راک گذاشته بود, اساسا موسیقی راک در ایران تبدیل به سیرک حیوانات شده است که هر کسی میتواند صدایی متفاوت در بیاورد فکر میکند خواننده راک است!!!

کافیست موسیقی راک غرب را بشنوید سپس برای لحظاتی این چرندیات را بشنوید که ببینید با چه فاجعه‌ای روبرو هستید,

اینها نسلی تمام شده اند که به زور نوحه و عزاداری میخواهند بمانند!!!!

مخصوصا حالا که طرفداران بیشعورشان بادشان کرده اند,

  • مثلا در قسمت مینور آهنگ ترن د پیج متالیکا و در قسمت ماژور یکی از نوحه‌های کویتی‌پور را کپی میکند

و در نهایت این دو را با هم میکس میکند و نامش را میگذارد:

داب استپ(آهنگ رانندگی در مستی!!!)

نمردیم و معنی داب‌استپ با طعم دزدی در روز روشن را فهمیدیم,به‌به چشممان به جمال داب‌استپ هم روشن شد.

  • یا مثلا آهنگی از مانکیز کاورش می‌شود آئورلیانو,
  • یا آن جنگلی دین مارتین را تبدیل به دور ایران رو خط بکش می‌کند

حال جالبست با مخاطبانی روبرو هستیم که باید مهر باطل بر صحت و سلامت مغزشان بزنیم چرا که آن قدر نمیشنوند و حافظه شنیداریشان ضعیف است که باید دورشان را خط کشید,کسانی که هنوز تشخیص نمیدهند چیزی را که می‌شنوند کاور است!!!

و برای کاورکننده دست میزنند در حالیکه این عمق فاجعه را میرساند که مخاطب قطعه اصلی را نشنیده است!!!

ولی ژست و ادا و اطوار این آدمهای فیک را از بر است!!!

باز به دنبال غزل باشید آن که روی موسیقی راک غزل میخواند باید فاتحه اش را خواند چون هیچ فهمی نه از موسیقی دارد که میخواند و نه فهمی نسبت به سانگ رایت و آن چه که میخواند, تمامی آنچه گفته شد نه به معنای مشکل داشتن با اشخاصیست که نامشان در طول متن آمده است که گاها حتی آن قدر کوچکند که آدمی عارش می آید نامشان را ببرد, بلکه هدف نگارنده از نوشتن تمام این مطالب دلسوزی برای وضع موجود است و راهی جز پایان دادن به این سیرک و گفتن این حقایق نمیبیند,

حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند,

با امید به افزایش خرد,خرد,خرد و آگاهی  .

فرزام کریمی، منتقد و مترجم

دسترسی به بسیاری از مقالات در زمینه‌های متفاوتی از موسیقی و هنر در سایت IHT

صفحه فعال iht-group در اینستاگرام

امیدواریم از خواندن این متن لذت برده باشید.

نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را برای از طریق راه‌های ارتباطی سایت ارسال کنید.

Uncategorizedاخباربروزرسانی هامقالات

iht-groupغزل سرایانفرزام کریمیمنتقد و مترجم فرزام کریمینقد

1 Comment

  • باسلام ، متن بلند بالای شما را با اشتیاق خواندم و ابتدا متوجه شدم شما هم دل پردردی دارید . خیلی جاها بنده را به فکر فروبردید . خواهش داشتم یک ،بصورتی متن را با فواصل و پاراگراف بندی از هم مجزا کنید .واقعا متن پشت همی است و به نظرم از لحاظ تفکیک موضوعی رعایت موارد ویراستاری می تواند به فهم بیشتر آن کمک کند . دو ، اینقدر مطالب متنوع به سرعت به هم بسته شده بود که در یک کلام تنها عدم رضایت شما از وضعیت موجود و عموما از همه آنچه اکنون بعنوان ترانه سرایی و موزیک و اپوزیسیون و تفکر سیاسی و فهم عامه ابراز انزجار کرده اید را متوجه شدم . متن کلام شما من را به یاد اقای شهیار قنبری انداخت و واقعا این گستره موضوعات در یک متن نمی گنجد . تقریبا هیچ کس را مستثنی از تیغ انتقاد نگذاشته اید . البته انسان کامل نداریم و بخش اول مطالب شما روشنگری است که این مشکلات هست، شاید بهتر بود هر بخش را در یک گزارش عنوان می کردید که پیوستگی مطلب و مخاطب توامان فراهم بشود .
    مطلبی که شاید بد نباشد در پارامتر ها در نظر داشت بحث زوری بود که در سالها پیش مرکز موسیقی وزارت ارشاد برای محوز ها به افراد تحمیل کرد بطور مثال عده زیادی ابتدا جرات کردند ترانه خود را بنویسیند ولی در مقام عمل و مجوز اینقدر از انها ایراداتی در قالب تایید قالب های شعری گرفته شد که ترس برشان داشت و اعتماد به نفس را از دست دادند و برای اینکه موزیک برایشان اولویت اول بود به سمت انتخاب اشعاری رفتند که امتحان خود را داده بودند و کسی از انها ایراد نمی گرفت یعنی غزل فارسی !این مسئله روالی شد برای کسانی مثل شهرام شعرباف که متاسفانه با وجود انتخاب غزل حافظ باز هم نتوانست مجوز بگیرد! بنابر این بخش عمده ای ازا ین ابتذال و دنباله روی از غزل فارسی از انجا سرمنشا پیدا کرد . بعد که شرکت های تولید موسیقی پاپ و ترانه سراهای شاعر مسلک در این گردش کار تعریف شدند حالا دیگر بیزینس اجازه ورود بقیه را نداد . ضمن اینکه در فرهنگ ما که کلام ارجحیت دارد بسیار روی شعر تاکید وجود دارد و نمی توانیم بالفور این فرهنگ شاعر پرور را با به مدد مقایسه نعل به نعل موسیقی راک تغییر دهیم و موزیسین را به این باور برسانیم که حرف خودت را مثل موسیقی ات بنویس چون اکثر موزیسینهای ما هم کپی کار از موسیقی غرب هستند . اشخاصی را می شناسم که این کار را انجام می دهند ولی تفکر بند راک داشتن و همه کار را خودت انجام دادن را الان در امریکا هم نوع بیزینس ان عوض شده و تعداد آن گروه های راک که این کار ها را همه خودشان انجام میدادند تنها محدود به ایندی راک ها و کسانی که موسیقی زیر زمینی دارند و یا بصورت مستقل عمل می کنند و تحت لیبل خاصی نیستند می شود که در قیاس با موسیقی رایج کلی درصد بسیار پایینی را تشکیل میدهد و دیگر دنیای موسیقی دهه 70 تغییر کرده است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

-- بارگیری کد امنیتی --